سعید رحمانی؛ مردی که از رویا تا واقعیت رو خودش ساخت

بچهای با رویاهای بزرگ
سعید رحمانی توی یه خانوادهی معمولی بزرگ شد. نه از اون خانوادههایی که کلی پول و پشتیبانی دارن، نه! یه بچهی عادی مثل خیلی از ما.
اما فرقش این بود که از همون بچگی یه چیزی ته دلش میگفت:
«من باید یه کاری کنم که دنیا منو یادش بمونه!»
اون عاشق تکنولوژی بود. همون موقعی که خیلیها حتی فرق کامپیوتر و تلویزیون رو درست نمیدونستن، سعید دنبال این بود که بفهمه ماشینها چهجوری فکر میکنن و چهجوری میشه دنیا رو باهاشون تغییر داد.
سفر به دنیای تازه
وقتی بزرگتر شد، رفت خارج از ایران برای ادامه تحصیل. اونجا تازه فهمید دنیا چقدر بزرگه!
دید آدمهایی با یه لپتاپ ساده و یه ایده، میتونن شرکتهایی بسازن که همهی دنیا ازشون استفاده کنن. مثل گوگل، آمازون، فیسبوک...
اون لحظه بود که فهمید:
«منم میتونم! چرا فقط باید تماشاچی باشم؟»
ولی نکتهی جالب این بود:
خیلیا بعد از درس خوندن تو خارج، دیگه برنمیگردن ایران. اما سعید برگشت! چون میخواست همین فضا رو اینجا بسازه.
شروع ماجراجویی تو ایران
وقتی برگشت ایران، خیلیا بهش گفتن: « ایران که جای این کارا نیست.»
ولی اون گوش نکرد.
تصمیم گرفت کاری کنه که جوونای ایرانی هم بتونن ایدههاشونو تبدیل به شرکتای خفن کنن.
تولد سرآوا
اینجا بود که شرکت سرآوا به دنیا اومد.
سرآوا مثل یه «کارخونه رویا» بود. جوونایی که یه ایده داشتن، میرفتن پیش سعید و تیمش. اگه ایدهشون جذاب بود، سرآوا ازشون حمایت میکرد، پول و تجربه میداد، تا بتونن رو پاشون وایسن.
بذار چندتا مثال باحال بزنم:
دیجیکالا؛ همون سایتی که همهمون ازش خرید کردیم.
کافهبازار؛ جایی که کلی بازی و اپلیکیشن دانلود میکنیم.
این دوتا و خیلیای دیگه، با حمایت سرآوا رشد کردن. پس میبینی؟ رحمانی فقط یه کارآفرین نبود، یه سازندهی دنیای جدید بود.
طرز فکر قهرمان
سعید رحمانی همیشه جمله های خودش رپ داره که میشه مثل قانون زندگی ازشون استفاده کرد:
از شکست نترس! میگفت: شکست مثل یه معلم جدیه، میاد بهت یاد بده دفعهی بعد چجوری قویتر بشی.
رویاهاتو بچسب! حتی اگه همه مسخرت کنن، تو باید ادامه بدی.
تنهایی قهرمان نمیشی! همیشه میگفت موفقیت یعنی یه تیم خوب داشته باشی، چون هیچکس همهکاره نیست.
مرد پشت پردهی موفقیتها
خیلیا فکر میکنن استارتاپهای بزرگ یه شبه موفق شدن. ولی پشت پرده، یه نفر مثل رحمانی بود که باور داشت جوونای ایرانی میتونن آینده رو بسازن.
اون آدمی بود که همیشه به جوونا میگفت: «به جای غر زدن، یه کاری کن!»
زندگی روزمره و شخصیتش
رحمانی آدم خیلی خاکی و در عین حال سختکوشه.
ساعتای زیادی رو صرف یاد گرفتن میکنه.
همیشه کتاب میخونه، مخصوصاً دربارهی مدیریت و کارآفرینی.
به ورزش هم اهمیت میده، چون میگه ذهن قوی توی بدن سالم کار میکنه.
وقتی با جوونا و نوجوون هاصحبت میکنه، انگار نه انگار که یه کارآفرین بزرگه؛ راحت، ساده و صمیمیه.
الهام برای نسل ما
واقعیتش اینه که داستان رحمانی فقط برای کارآفرینا نیست. برای تو نوجوونا هم یه پیام بزرگ داره:
تو لازم نیست صبر کنی بزرگ بشی یا پولدار بشی تا تغییری ایجاد کنی. میتونی از همین الان شروع کنی.
مثلاً:میتونی یه کانال بسازی.میتونی یه اپلیکیشن ساده طراحی کنی.یا حتی یه ایده کوچیک داشته باشی و کمکم بزرگش کنی.
جمعبندی آخر
اگه بخوام خیلی راحت بگم، سعید رحمانی شبیه اون قهرمانای فیلمای ماروله!
یه آدم معمولی که تصمیم گرفت فقط یه تماشاچی نباشه. بلند شد، جنگید، شکست خورد، دوباره بلند شد و در نهایت یه امپراتوری از رویاها ساخت.
پس بدون هیچ بهونهای میتونی از همین امروز شروع کنی.
از ایدههای کوچیکت غافل نشو.
شکست خوردی؟ بخند و دوباره شروع کن.
باور داشته باش که تو هم میتونی مثل سعید رحمانی دنیا رو تغییر بدی.